بسم الله الرحمن الرحیم
_ علوم انسانی به چه درد میخورد؟
_ دانشآموزان ضعیف معمولا به سراغ این رشته میروند.
_ بیشتر منابع اصلی این رشتهها، کتب ترجمهای است و.....
اینها جملاتی است که شاید بسیاری از ما در گیرودار زندگی روزمرهمان به فراخور حال با آن برخورد کردهایم. مسئله علوم انسانی چیزی نیست که بخواهیم آن را همانند امری جدید و نو در جامعه امروز مطرح کنیم و یا اینکه دغدغه کهنهای باشد که تاریخ مصرف آن گذشته است؛ ماجرای علوم انسانی در ایران قصه پر غصهای است که باید آن را بازگو کرد، شکافت و به لایههای تودرتوی آن نفوذ کرد تا شاید از این رهگذر گره گشایی صورت گیرد و عقدهها باز شود. بعد از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی و تحول بنیادینی که در ابعاد سیاسی و اجتماعی کشور رخ داد، یکی از موضوعات مهمی که مورد توجه قرار گرفت، انقلاب فرهنگی و ضرورت بازنگری و بازسازی بسترهای فکری، آموزشی و فرهنگی کشور بود. مسئلهای که شاید به نوعی مهمترین بعد حرکت انقلاب مردم ایران محسوب میشد وکاری بسیار خطیر و حساس بود.
این مسئله با تعطیلی دانشگاهها و تشکیل ستاد عالی انقلاب فرهنگی پیگرفته شد، لکن به علت مشکلات و مسائلی که برای کشور پیش آمد همچون جنگ تحمیلی، ترور برخی از چهرههای تاثیر گذار، ناآرامیهای داخلی و.... این جریان، یعنی انقلاب فرهنگی، نتوانست آن طور که باید از عهده تحول انقلاب در حوزه اندیشه و دانش کشور برآید و در برخی از عرصههای علوم، خصوصاً علوم انسانی، به ورطه تقلید و استفاده از منابع وکتب غربی افتادیم. علاوه بر اینکه، تعداد قابل توجهی از دانشجویان آن دوره زمانی که بسیاری از آنها استادان امروز کشور را تشکیل میدهند، به کشورهای اروپایی و آمریکایی فرستاده شدند تا با فرا گرفتن دانش آنها و اقتباس چهارچوب فکری و روشهای مطالعاتیشان در زمینه علوم انسانی به ایران برگردند و دانشجویان این مرزوبوم را همگام با علم روز دنیا آموزش دهند.
روند ترجمه کتابهای متنوع از اندیشمندان غربی، اجرای روشهای آموزشی بیگانه و حضور گسترده استادان تحصیل کرده دانشگاههای خارج از کشور در این رشتهها، که بعضاً وابستگی زیادی از نظر فکری به متفکران و منابع غربی داشتند و با شرایط بومی چندان آشنایی نداشتند، موجب گردید تا این وضیعت در بدنه آموزش کشور- اعم از آموزش و پرورش و آموزش عالی- به همان شکل بماند و تا به امروز نیز ادامه پیدا کند. امروز بعد از گذشت سه دهه، همگی بالاتفاق، اذعان میکنند که نظام آموزش و پژوهش ما در حوزههای مختلف علمی خصوصاً علوم انسانی - به سبب حساسیت آن - با مشکلات ساختاری جدی روبروست و با این چهارچوب بیگانه و ناآشنا با خصلتهای ملی و مذهبیمان نمیتوانیم امیدی به توسعه و پیشرفت مطابق با آنچه انتظارش را داریم و به دنبال آن هستیم داشته باشیم.
با همه این مسائل، رهنمودهای روشنگرانه رهبر فرزانه انقلاب در 20 سال گذشته همیشه راهگشا و جهت نمای حرکت جامعه ما بوده است و امسال نیز تاکیدات ویژه ایشان موجب شد تا این مقوله، یعنی توجه به علوم انسانی بومی و ملی، بیش از پیش مورد توجه و تاکید قرارگیرد. آنچه در ادامه میآید اشاره به برخی از مطالبات و خواستههای مهم ایشان در این عرصه حساس و تاثیر گذار است که به مرور به برخی از مهمترین محورهای آن خواهیم پرداخت:
امروزه با توجه به شرایط حاکم بر دنیا، قدرت علمی یک کشور و برخورداری آن از الگوهای پیشرفت بومی به گونهای که وابستگی خود را به قدرتهای بزرگ هر چه که میتوانند کمتر کنند و به خودکفایی علمی برسند مسئلهای مهم و انکارناپذیر است. در حال حاضر، رقابت در عرصه صدور اندیشه و تئوری و پویایی هر چه بیشتردر زمینههای نظری در بین کشورهای بزرگ دنیا حاکم است و هر کشوری سعی میکند تا با طرح اندیشهای نو- فارغ از بحث کامل بودن یا نبودن آن _ به نوعی در میان تودههای مختلف مردم جهان نفوذ کند و قدرت خود را به رخ بکشد.
در این میان، نظام جمهوری اسلامی ایران نیز با برخورداری از پیشینه تاریخی با شکوه و روشن و تمدن کهن و غنی اسلامی میتواند ادعاهای بسیاری را در عرصه نظریه پردازی و علوم انسانی مطرح کند که این موضوع همتوتلاش ویژه و مضاعفی را میطلبد. رهبر معظم انقلاب با توجه به شرایط حاکم بر جهان امروز و در نظر گرفتن وضعیت داخلی صراحتاً نگرانی خود را از وضع فعلی آموزش و پژوهش در علوم انسانی مطرح کردندو توجه به آن را از اولویتهای اصلی مطالبات خود قرار دادند؛ هر چند که در سالهای گذشته نیز به عناوین مختلف به این مسئله اشاره کرده بودند:
" طبق آنچه که به ما گزارش دادند، در بین این مجموعه عظیم دانشجویی کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوی دولتی، آزاد، پیام نور و بقیه دانشگاههای کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجوی علوم انسانیاند! این به یک صورت انسان را نگران میکند. ما در زمینه علوم انسانی، کار بومی، تحقیقات اسلامی چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه علوم انسانی، مگر چقدر داریم؟ استاد مبرزی که معتقد به جهان بینی اسلامی باشد و بخواهد جامعهشناسی یا روانشناسی یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم که این همه دانشجو برای این رشتهها میگیریم؟ این نگران کننده است. بسیاری مباحث علوم انسانی، مبتنی بر فلسفههایی هستندکه مبنایش مادیگری است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوی به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانی را ترجمه کنیم، آنچه را که غربیها گفتندونوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکاکیت و تردید و بیاعتقادی به مبانی الهی و اسلامی و ارزشهای خودمان را در قالبهای درسی به جوانها منتقل کنیم؛ این چیز خیلی مطلوبی نیست.... "(1)
رهبر معظم انقلاب اصرار داشتند که نوآوریهای علمی باید از دو بعد، پشتوانه و فاکتور مهم برخوردار باشد:
1- قدرت علمی
2- جرأت علمی
این دو در کنار یکدیگر ثمره واقعی خود را نشان میدهد:
" برای نوآوری علمی- که در فرهنگ معارف اسلامی از آن به اجتهاد تعبیرمیشود- دو چیز لازم است: یکی قدرت علمی و دیگری جرأت علمی. البته، قدرت علمی چیز مهمی است؛ هوش وافر، ذخیره علمی لازم و مجاهدت فراوان برای فراگیری از عواملی است که برای به دست آمدن قدرت علمی لازم است؛ اما کافی نیست. ای بسا کسانی که از قدرت علمی هم برخوردارند؛ اما ذخیره انباشته علمی آنها هیچ جا کاربرد ندارد، کاروان علم را جلو نمیبرد و یک ملت را از لحاظ علمی به اعتلا نمیرساند؛ بنابراین جرأت علمی لازم است. البته وقتی ازعلم صحبت میشود، ممکن است در درجه اول، علوم مربوط به مسائل صنعتی و فنی به نظر بیاید؛ اما من به طور کلی و مطلق این را عرض کنم. علوم انسانی، علوم اجتماعی، علوم سیاسی، علوم اقتصادی، و مسائل گوناگونی برای اداره یک جامعه و یک کشور به صورت علمی لازم است و به نوآوری ونواندیشی علمی - یعنی اجتهاد - احتیاج دارد. آن چیزی که در فضای علمی ما مشاهده میشود- که به نظر من یکی از عیوب بزرگ محسوب میشود- این است که دهها سال است که ما متون فرنگی و خارجی را تکرار میکنیم، میخوانیم، حفظ میکنیم و بر اساس آنها تعلیم و تعلم میکنیم، اما در خودمان قدرت سئوال و ایجاد خدشه نمییابیم.... "(2)
بر همین مبنا، یکی از خواستههای رهبری در سالهای گذشته نسبت به این مقوله روشن کردن جایگاه واهمیت فوقالعاده آن هم در میان مردم و هم در میان مسئولان است:
"ما باید هم در حوزه فرهنگ و برداشت و اعتقاد و باور عمومی مردم، هم در مورد خاص باور مسئولان اهمیت علوم انسانی را روشن کنیم. هم مردم باید بفهمند علوم انسانی مهم است تاریخ مهم است، ادبیات مهم است، فلسفه مهم است، روانشناسی مهم است- با این وضع حاکم بر ذهنیت جامعه دانشگاهی ما و فرهنگ عمومی مردم طبیعی است که جوان و دانشجو بروند سراغ همان چیزهایی که کاربرد روزانه دارد؛ پزشکی، مهندسی و رشتههای علمی و فنی که جدیداً به وجود آمده و غالباً قادر به تبدیل به پول و گذراندن زندگی هم هست. این چیز روشنی است. باید اهمیت علوم انسانی را بفهمند و باید امتیازاتی در فراگیری علوم انسانی و تخصص در علوم انسانی در نظر گرفته شود که برای عموم و برای جوانان ما جذاب باشد- هم مسئولان ما باید به اهمیت علوم انسانی توجه کنند.... "(5)
بر همین مبنا، از کنار تولید علم و جنبش نرمافزاری و به کارگیری علم بومی است که میتوان به توسعه پایدار و مطابق با خصایص مذهبی و ملی اعتقاد پیدا کرد، والا بدون در نظر گرفتن اینها نمیتوانیم با تقلید محض از یکسری الگوهای غیر بومی امیدی به توفیق در آینده کشور داشته باشیم:
" ما باید پیشرفت را با الگوی اسلامی- ایرانی پیدا کنیم. این برای ما حیاتی است. چرا میگوییم اسلامی و چرا میگوییم ایرانی؟ اسلام به خاطر اینکه بر مبانی نظری و فلسفی اسلام و مبانی انسان شناختی اسلام استوار است. چرا میگوییم ایرانی؟ چون فکرو ابتکار ایرانی این را به دست آورده؛ اسلام در اختیار ملتهای دیگر هم بود. این ملت ما بوده است که توانسته است یا میتواند این الگو را تهیه و فراهم کند؛ پس الگوی اسلامی- ایرانی است. البته، کشورهای دیگر هم بدون تردید ازآن استفاده خواهند کرد؛ همچنان که تا امروز هم ملت ما و کشور ما برای بسیاری از کشورها در بسیاری از چیزها الگو قرار گرفته اینجا هم یقیناً مورد تقلید و مطابعت بسیاری از ملتها واقع خواهد شد.... من میخواهم بگویم مجموعه دانشگاهی کشور ما، مجموعه نخبگان کشور ما- هم حوزه و هم دانشگاه- از بزرگترین کارهاشان باید این باشد که نقشه جامع پیشرفت کشور را براساس مبانی اسلام تنظیم کنند؛ دل به الگوی غربی و مدل سازیهای غربی نسپرند. او نمیتواند کشور را نجات بدهد، او نمیتواند کشور ما را تنظیم کند... "(6)
یک نوع، علوم انسانی تابع مکتبی است که در آن انسان را خلیفه الله میداند و هویت خلیفه الهی او را مبتنی بر ماهیت عبدالهی او میپندارد و انسان را پیوسته بر حق و کانون هستی و وحی و دارای فطرت الهی، خیرخواه، عدالتجوی، پاکسرشت و مسالمتجو معرفی میکند و دیگر، علوم انسانی است که انسان را گرگ انسان میپندارد و او را دارای سرشتی غیرالهی میانگارد که این دو تفاوت جوهری خواهند داشت. علوم انسانی اسلامی و بومی ما که قصد داریم به تولید جدی آن بپردازیم از نوع نخست است.
بنابراین، نقطه آغار در علوم انسانی انسان شناسی و ارائه تعریفی از انسان است. به تعبیر بهتر، نقطه آغاز طراحی " فلسفه علوم انسانی" است. ما بر اساس معارف و مبانی دینی خود، از جمله قرآن کریم، باید نظریههای منتقل از علومانسانی غربی ارائه کنیم. با قاطعیت، میتوان گفت که قرآن بهترین کتابی است که میتوان تعریف انسان را به بهترین نحو از آن استخراج، تبیین و بررسی کرد. مسئلهای که مقام معظم رهبری نیز بر آن اشاره و تاکید ویژهای داشتند:
".... یک نکته دیگرهم عرض بکنیم و نکته آخر باشد، این است که من درباره علوم انسانی گلایهای از مجموعه دانشگاهی کردم - بارها، این اواخر هم همین جور- ما علوم انسانیمان برمبادی و مبانی متعارض بر مبانی قرآنی و اسلامی بنا شده است. علوم انسانی غرب مبتنی بر جهانبینی دیگر است، مبتنی بر فهم دیگری از عالم آفرینش است و غالباً مبتنی بر نگاه مادی است. خوب، این نگاه نگاه غلطی است؛ این مبنا مبنای غلطی است. این علوم انسانی را ما به صورت ترجمهای، بدون اینکه هیچگونه فکر تحقیقی اسلامی را اجازه بدهیم در آن راه پیدا کند، میآوریم توی دانشگاههای خودمان و در بخشهای مختلف اینها را تعلیم میدهیم؛ در حالی که ریشه و پایه و اساس علوم انسانی را در قرآن باید پیدا کرد. یکی از بخشهای مهم پژوهش قرآنی این است. باید در زمینههای گوناگون به نکات و دقایق قرآن توجه کرد و مبانی علوم انسانی را در قرآن کریم جستجو و پیدا کرد. این کار بسیار اساسی و مهمی است.... "(7)
پی نوشت ها:
1- بیانات در دیدار استادان دانشگاهها 1388/6/8
2- بیانات در جمع دانشجویان و استادان دانشگاه صنعتی امیر کبیر 1379/12/9
3- بیانات در دیدار استادان و دانشجویان دانشگاه امام صادق(ع) 1389/10/29
4- بیانات در جمع دانشجویان و استادان دانشگاه صنعتی امیر کبیر1379/12/9
5- بیانات در دیدار شورای بررسی متون و کتب علوم انسانی 1385/11/2
6- بیانات در دیدار دانشجویان دانشگاه فردوسی مشهد 1386/2/25
7- بیانات در دیدار جمعی از بانوان قرآن پژوه کشور 1388/7/28